هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

كودكي دختر نازم هليا

مسافرت به شمال(و راه افتادن هلیا)

برای مسافرت عید به همراه بابا رضا و مامانی و عمو به شمال رفتیم و تو دقیقا 10 فروردین که 18 ماهگیت پر میشد به راه افتادی اولین قدمی که برداشتی اشک تو چشمام جمع شد ولی خذاروشکر به راه افتادی همه خیلی ذوق کردن از راه رفتنت راستی مامانی کمک کرد که راه افتادی .رفت عقب و دست زد تو مشتاق شدی راه بری ولی هنوز بلد نبودی خودت از روی زمین بلند بشی فردای اون روز این کارم یاد گرفتی عشقم ...
8 آبان 1393

عیدتون مبارک(سال1393)

دختر گلم هر روز بزرگ و بزرگتر میشی وروردت به 1 سال و نیمگی مبارک(اینم بگم که هنوز راه نمیری و واقعا نگرانم برایت واکر خریدیم تا تمرین بشه و ترست از راه رفتن بریزه) ...
8 آبان 1393

سفر به كيش(17 ماهگی)

7 تا  10 اسفند ماه به کیش رفتیم آب وهوا حسابی عالی بود باید بگم 1 هفته ای بود دندوننات اذیتش کم شده بود و تو هم باز خانوم شده بودی و این سفر حسابی به هممون خوش گذشت و اصلا اذیت نکردی عشقم ما به هتل شایان رفتیم اتاق ما یه اتاق رو به دریا با دید عالی بود نما از داخل اتاق: تو این عکس شما را تو اتاق خوابونده بودیم و اومده بودیم با بابایی رو اسکله تیپ لب ساحل(عاشق کفشای ساحلیتم) بعد از غواصی با پوشش اسلامی به خشکی بازگشتم پدیده شاندیز و بزرگترین لنگر دنیا که تو کتاب گینس ثبت شده کشته مرده این عکسم مامان موتور سوار: پارک دلفین ها-باغ پرندگان: قربونه تعجبت بشم مننننن باز...
18 اسفند 1392

15-16 ماهگی

وای وای امان از این ماه تو این ماه حسابی دندونات اذیتت می کرد و تو هم منو اذیت کردی.نه غذا می خوردی نه با خودت بازی می کردی همش نق نق میکردی و تو بقلم بودی 3 هفته آب دهانت همش میومد ولی این دندون نیش در نیومد که میومد. تو دی ماه تولد طناز کوچولو خوش اخلاق بود شیطنت های هلیا: 10 بهمن ماه مصادف با 16 ماهگی شما و یک سالگی آرمان: راستی تم تولد آرمان رنگین کمان بود و خیلی خیلی زیبا شده بود    آرمان خوشگل و خوش تیپم عاشقتم بوسسسسس happy your birthday اینم چند تا عکس از لباسی جدیدت که عمو از کربلا آورده وای یه روز برفی، برای اولین بار برف میدیدی و اصلا دوست نداشتی روشون بایستی یا ...
18 اسفند 1392

اتفاقهای 12-14 ماهگی هلیا

یه اتفاق خیلی بدی توی این ماه افتاد و نتونستم زیاد ازت فیلم و عکس بگیرم پام توی ایروبیک آسیب دید و 1 ماه تو  گچ بود بعد از کچ هم حتما باید مچبند پام بود تا بتونم راه برم.عصر روزی که گچ را باز کردم رفتیم شمال. اولین باری که موهاتو دم موشی کردم بدون شرح!!!!!!!!!!! هلیا مثل بابا حسام عاشق ماکارانی هستش فقط مشگل اینجاست که خودش باید بخوره حالا آب نبات دادن(خوراندن)به عمو عماد تو 14 ماه و 17 روزگی برای اولین بار رفتی سلمانی یه روز خوب ...
30 آذر 1392

عزیزتر از جانم میلادت مبارک

بالاخره روز موعود فرارسید تولد روز پنجشنبه 92/7/11 به صرف عصرانه برگزار شد ادامه مطلب:   کفشدوزک های خیره به زنبور   عسل بابا جیگر مامان تولدت مبارک: قسمت خوشمزه : میز دسر: در آخر باید یه تشکر ویژه بکنم از بابا حسام که واقعا همراهم بود و کمک زیادی کرد تا تولد به نحو احسنت انجام بشه و حسابی سلیقه به خرج داد بابا حسام واقعا من و مامان دوستت داریم باید یه تشکر کنم از مامان زهرا و مامان الهه که حسابی کمکم کردند تا این تولد عالی برگزار بشه وهمچنین دوست عزیزم مهسا جان که هم قبل از جشن و هم در جشن حسابی بهش زحمت دادم دست همگی بابت کادوهای تولد درد نکنه اینم عک...
8 آبان 1392