هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

كودكي دختر نازم هليا

مروارید در صدف

30 مرداد سال 92(10 ماه و 20 روزگی)هنگام خوردن صبحانه قاشق صدای تق داد ولی متوجه نشدم که 2 تا دندون خوشگل همزمان درآمده بعد از مدتی دستمو کردی تو دهنت و دیدم یه تیزی دستمو درد آورد اصلا باورم نمیشد که دندان درآوردی قربونت برم از خوشحالی زنگ زدم همه را خبر کردم خدارو شکر خوش دندون بودی و نه تب کردی نه اسهال شدی فقط بد غذا شده بودی. 1 شهریور مصادف با تولد بابا جان  مامانی زهرا و مامانی ایران برات آش دندونی درست کردند .   ...
2 شهريور 1392

اولین تاب بازی

پنج شنبه 25 مرداد به همراه عمو عماد و بابایی رفتیم پارک تاب بازی کنیم . عمو عماد با سنجابش آمده بود و هر وقت میدیدیش کلی ذوق می کردی. این خنده ها را به سنجاب کردی بابایی برات بستنی خرید و برای اولین بار بستنی را هم تست کردی از این بستنی ها خوردی ...
26 مرداد 1392

نیمه شعبان

عید خانه مامانی زهرا دعوت بودیم عصری قرار شد همه با هم بریم پارک قیطریه.زود از پارک برگشتیم چون خوابت گرفته بود و نق نق می کردی ...
25 مرداد 1392

تولد بابا حسام

18 مرداد امسال مصادف شد با روز عید فطر ،قرار بود ناهار روز عید فطر همه خانه خاله الهام پیتزا بخوریم یک کیک خریدیم و تولد باباهای جدید را جشن گرفتیم ادامه عکس ها.....   هلیا و آرمان در حال بازی با روروئک   ...
20 مرداد 1392

مكس برگر

با خاله و آرمان و عرفان و عمویی 15 مرداد تولد عمو مابینی رفتیم مکس برگر .چه پیتزایی خوردیمممممم اینم لباس آرمان که پوشیدی آخه یه دفعه ای شد بریم شما لباس شیک نداشتی .تو و آرمان عین دو قلو شده بودین. هلیا در حال سیب زمینی خوردن عین مامانت عاشق سیب زمینی سرخ کرده ای ...
20 مرداد 1392

دس دسي

امروز ٥ مرداد ماه ياد گرفتي دس دسي كني .قربونت برم با اون دستاي كوچولوت خيلي ناز به هم مي زدي. مي خواستم ازت عكس بگيرم ولي هر بار تا آمدم عكس بگيرم ديگه دست نزدي نازنين دختر دنيا دس دسي، دس دسي باباش مياد. صداي كفش پاش ميلد. دستاي پر قاقاش مياد. ها دس دسي ها دس دسي
5 مرداد 1392

صبحانه خوردن

امروز داشتیم با هم صبحانه می خوردیم که یهو دیدم پاتو گذاشتی روی میز غذات.حالا چطوری از آن زیر درآوردی نمیدونم.تا آمدم عکس بگیرم دستتم کردی تو دماغتو خیلی با نمک شدی کلی بهت خندیدم نفسی. ...
2 مرداد 1392

اولین مریضی جدی هلیا

چند روزی بود که همش نق نق می کردی و دائما دوست داشتی بقلت کنم و بدنت داغ میشد همش فکر می کردم که بالاخره داری دندان در میاری روز جمعه 28 تیر ماه بود که یک ان دیدم تمام تنت ریخته بیرون خیلی نگران شدم زود با بابایی بردیمت پیش بابا جان ،بابا جان گفت شما ویروس گرفتی از علائمش همین بیرون ریختن دونه و پوف کردن چشم. روز بعد هم کلی گریه کردی و ناآرام بودی هر چی استامینوفن میدادم اثری نداشت.تقریبا کل روز تو بقلم بودی و حسابی کمردرد گرفتم .امروز یکشنبه 30 تیر بهتر شدی. خدا کنه خوب بشی.هم خودت خیلی اذیت شدی هم من.منم کلی غصه خوردم قربونت بره مامان ...
30 تير 1392

جهش رشدي در ٩ماهگي

تا ٩ ماهگي هيچ كاري نمي كردي خوابيده بازي مي كردي وقتي مي شستي بعد از ٣ دقيقه مي افتادي ولي با ورودت به ٩ ماهگي ياد گرفتي خوب بنشيني.يك روز از ورزش برگشتم خانه ديدم داري سينه خيز ميري ٢ هفته بعد چهار دسته پا شدي الان كه ٩ ماه و ١٦ روزت هست ياد گرفتي از حالت چهار دسته پا به حالت نشسته تغيير حالت ميدي خيلي بزرگ شدي دخترم اين عكس اولين چهار دست و پا شدنت هست   این جام با خوشحالی داری میای دوربین را بگیری( سینه خیز)   ...
30 تير 1392