هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

كودكي دختر نازم هليا

آتلیه عکاسی

در تاریخ 92/4/21 در روز جمعه ساعت ٥ بعد از ظهر وقت آتلیه داشتی.خیلی روز قشنگی بود.خیلی قشنگ خندیدی و فیگور گرفتی. قربونت برم   آخرش حسابی خسته شده بودی ولی بازم گریه نمی کردی. نفس منی عزیزم ...
30 تير 1392

سفر به شمال با خاله

سومین باری بود که به شمال می رفتی ولی این بار فرق می کرد چون آرمان کوچولو هم همراه ما بود .این مسافرت را در تعطیلات خرداد ماه رفتیم.حسابی خوش گذشت .آن قدر بچه خوبی بودی که تو کل این 8 ماه اینقدر خوب نبودی.به نمک آبرود رفتیم 3 بار رفتیم ایران کتان تا عمو شلوار بخره.   وقتی برای اولین بار نشستی روی شن ها.اصلا هم دوست نداشتی     ...
24 تير 1392

رفتن به آب نیک

دومین گردشت برمی گرده به روز جمعه ای که بابا حوصلش سررفته بود و همه ما را برد آب نیک با آرمان رفتیم گردش.جفتتون بچه های نسبتا خوبی بودین. تو این عکس معلومه چقدر بهت خوش گذشته ...
24 تير 1392

عید 92

روز سوم عید به سمت شمال حرکت کردیم اول به عباس آباد پیش مامانی ایران و مریم ومسعود دایی رفتیم فردا عصری حرکت کردیم و به محمود آباد رفتیم 4 روز هم آنجا بودیم به جنگل های نور رفتیم و تو دختر خیلی خوبی در سفر بودی.عزیز دلم وقتی موچاله شدم ...
24 تير 1392

بهترین روز زندگی مامان

روز پنج شنبه 13 تیر ماه بود قرار بود با هم بریم آدران ناهار بخوریم من هم وسایل ها را جمع کردم و به هر کسی که می گفتم بیایین برویم یک بهانه ای می آوردند. به سمت آدران حرکت کردیم توی راه بابا یک سی دی اهنگ های تولد ریخته بود از اول راه آهنگ تولد گوش دادیم تا آخر. وقتی رسیدیم دیدم حسام جان مادر و خواهر و برادرم را و مادر و برادر خودش را دعوت کرده.واقعا شوکه شده بودم.اشک تو چشمام حلقه زده بود اصلا باورم نمی شد که برام تولد گرفته و این طوری سورپرایزم کرده. هر وقت به آن روز فکر می کنم مثل همون لحظه غرق در شادی میشم. واقها ازت ممنونم که این حس قشنگ را به من هدیه دادی.همیشه دوستت دارم همسرم   ...
24 تير 1392