هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

كودكي دختر نازم هليا

9 تا 11 ماهگی

یک سری از عادتهای هلیا بانو: 1- از 9 ماهگی دیگر شیرم برایت کافی نبود،توی بیداری هم که شیر خشک نمی خوردی مجبور بودم وقتی خوابت برد بعد از خوردن سینه 60 تا 90 سی سی هم توی هر وعده شیر خشک بخوری.شیر خشک نان می خوردی.   2-توی این ماه دیگه لب به پستونک نمیزدی و خودت ترک کردی. و هر وقت دهنت میذاشتم توف توف می کردی.مثل شیشه پستانک هم فقط در خواب می خوردی  3- کلا توی روز کم می خوابیدی و تا حالت بیهوشی مقاومت می کردی عادت داشتی اول خوابت روی دست چپ بخوابی. خواب شبانه از ساعت 8:30 تا 7 صبح بود توی روز گاهی 1 الی 2 ساعت می خوابیدی بیشتر اوقات اصلا نمی خوابیدی یا کلا 1 ساعت می خوابیدی. تو خواب شبت حسابی وول وول میزنی ولی خواب...
7 شهريور 1392

جمع شدن نینی های بهمن 91

30 مرداد همزمان با مرواریدای قشنگت ما هم به همراه آرمان به پارک ملت رفتیم 9 تا نی نی آمده بودند خیلی روز متفاوت و جالبی بود. هلیا با اسباب بازیای بچه ها حسابی کیف کرد. ادامه عکس در ادامه مطلب.....   ...
2 شهريور 1392

مروارید در صدف

30 مرداد سال 92(10 ماه و 20 روزگی)هنگام خوردن صبحانه قاشق صدای تق داد ولی متوجه نشدم که 2 تا دندون خوشگل همزمان درآمده بعد از مدتی دستمو کردی تو دهنت و دیدم یه تیزی دستمو درد آورد اصلا باورم نمیشد که دندان درآوردی قربونت برم از خوشحالی زنگ زدم همه را خبر کردم خدارو شکر خوش دندون بودی و نه تب کردی نه اسهال شدی فقط بد غذا شده بودی. 1 شهریور مصادف با تولد بابا جان  مامانی زهرا و مامانی ایران برات آش دندونی درست کردند .   ...
2 شهريور 1392

اولین تاب بازی

پنج شنبه 25 مرداد به همراه عمو عماد و بابایی رفتیم پارک تاب بازی کنیم . عمو عماد با سنجابش آمده بود و هر وقت میدیدیش کلی ذوق می کردی. این خنده ها را به سنجاب کردی بابایی برات بستنی خرید و برای اولین بار بستنی را هم تست کردی از این بستنی ها خوردی ...
26 مرداد 1392

نیمه شعبان

عید خانه مامانی زهرا دعوت بودیم عصری قرار شد همه با هم بریم پارک قیطریه.زود از پارک برگشتیم چون خوابت گرفته بود و نق نق می کردی ...
25 مرداد 1392

تولد بابا حسام

18 مرداد امسال مصادف شد با روز عید فطر ،قرار بود ناهار روز عید فطر همه خانه خاله الهام پیتزا بخوریم یک کیک خریدیم و تولد باباهای جدید را جشن گرفتیم ادامه عکس ها.....   هلیا و آرمان در حال بازی با روروئک   ...
20 مرداد 1392

مكس برگر

با خاله و آرمان و عرفان و عمویی 15 مرداد تولد عمو مابینی رفتیم مکس برگر .چه پیتزایی خوردیمممممم اینم لباس آرمان که پوشیدی آخه یه دفعه ای شد بریم شما لباس شیک نداشتی .تو و آرمان عین دو قلو شده بودین. هلیا در حال سیب زمینی خوردن عین مامانت عاشق سیب زمینی سرخ کرده ای ...
20 مرداد 1392

دس دسي

امروز ٥ مرداد ماه ياد گرفتي دس دسي كني .قربونت برم با اون دستاي كوچولوت خيلي ناز به هم مي زدي. مي خواستم ازت عكس بگيرم ولي هر بار تا آمدم عكس بگيرم ديگه دست نزدي نازنين دختر دنيا دس دسي، دس دسي باباش مياد. صداي كفش پاش ميلد. دستاي پر قاقاش مياد. ها دس دسي ها دس دسي
5 مرداد 1392